فوری فوری داغ !!عکسهایی دیدنی که حرف می‌زنند .. ( آلبوم خنده )


Persianv.com At site

Persianv.com At site

Persianv.com At site

گوشی جالب و استثنایی نوکیا! (+عکس)

مکانیسم عملکرد این گوشی به‌صورت الکترومگنت است که با رسیدن call، گوشی بر روی پایه خمیده ایستاده و چنانچه تماس بازگردانده شود...


داستان شلوار لی THE STORY OF JEANS


The year is 1853, and the palace is California. People are coming to California from many countries. They are looking for gold. They think that they are going to get
rich. Levi Strauss is one of these people .He’s twenty-four years old, and he too want to get rich .He is from Germany. He has cloth from Germany to make tents for the gold miners

A man asks him: What are you going to do with that cloth

Strauss answers: I’m going to make tents

The man says: I don’t need a tent, but I want a strong pair of pants. Look at my pants they’re full of holes

Levi makes a pair of pants from the strong cloth. The man is happy with the pants. They’re a big success. Soon everyone wants a pair of pants just like the man’s pair. Levi makes one more, ten more hundreds more thousands more. That’s the history of your jeans

سال 1853 مردم از برخی کشورها به کالیفرنیا می آمدند.آنها به دنبال طلا میگشتند.آنها به پولدار شدن فکر میکردند.لیوای استروس یکی از آنها بود.او 24 سال داشت و آلمانی تبار بود و نیز مانند بقیه به دنبال پولدار شدن و کشف طلا...

او پارچه ای از کشور آلمان برای ساخت چادر (خیمه گاه) در معدن طلا با خود آورده بود.

مردی از او پرسید: میخواهی با این پارچه چه کار کنی؟

او گفت: میخواهم چادر (خیمه گاه) بسازم.

مرد گفت: من به چادر نیاز ندارم اما من یک شلوار خیلی مقاوم لازم دارم!

شلوار من رو نگاه کن.پر از سوراخ است!

لیوای استروس شلواری از آن پارچه ی مقاوم ساخت.آن مرد بابت شلوار خوشحال شد. آنها به یک موفقیت بزرگ دست پیدا کردند.به زودی تک تک مردم خواستار شلواری فقط با جنس آن پارچه ی آلمانی شدند! لیوای از آن شلوار ده ها ، صد ها و هزار ها ساخت. و این بود داستان ساخت و پیدایش شلوار جین شما!
منبع: aels.mihanblog.com



یک داستان آموزنده (انگلیسی)

There once was a little boy who had a bad temper. His father gave him a bag of nails and told him that every time he lost his temper, he must hammer a nail into the back of the fence 
The first day, the boy had driven 37 nails into the fence. Over the next few weeks, as he learned to control his anger, the number of nails hammered daily gradually dwindled down 
He discovered it was easier to hold his temper than to drive those nails into the fence 
Finally the day came when the boy didn’t lose his temper at all. He told his father about it and the father suggested that the boy now pull out one nail for each day that he was able to hold his temper. The days passed and the boy was finally able to tell his father that all the nails were gone
The father took his son by the hand and led him to the fence. He said, “You have done well, my son, but look at the holes in the fence. The fence will never be the same. When you say things in anger, they leave a scar just like this one 
You can put a knife in a man and draw it out. It won’t matter how many times you say I’m sorry the wound is still there. A verbal wound is as bad as a physical one 
زمانی ،پسربچه ای بود که رفتار بدی داشت.پدرش به او کیفی پر از میخ داد و گفت هرگاه  رفتار بدی انجام داد،باید میخی را به دیوار فروکند.
روز اول پسربچه،37 میخ وارد دیوارکرد.در طول هفته های بعد،وقتی یادگرفت بر رفتارش کنترل کند،تعداد میخ هایی که به دیوار میکوبید به تدریج کمتر شد.
او فهمید که کنترل رفتار، از کوبیدن میخ به دیوار آسانتر است.
سرانجام روزی رسید که پسر رفتارش را به کلی کنترل کرد. این موضوع را به پدرش گفت و پدر پیشنهاد کرد اکنون هر روزی که رفتارش را کنترل کند، میخی را بیرون بکشد.روزها گذشت و پسرک سرانجام به پدرش گفت که تمام میخ ها را بیرون کشیده.پدر دست پسرش را گرفت و سمت دیوار برد.پدر گفت: تو خوب شده ای اما به این سوراخهای دیوار نگاه کن.دیوار شبیه اولش نیست.وقتی چیزی را با عصبانیت بیان می کنی،آنها سوراخی مثل این ایجاد می کنند. تو میتوانی فردی را چاقو بزنی و آنرا دربیاوری . مهم نیست که چقدر از این کار ،اظهار تاسف کنی.آن جراحت همچنان باقی می ماند.ایجاد یک زخم بیانی(رفتار بد)،به بدی یک زخم و جراحت فیزیکی است.

منبع: aels.mihanblog.com


* تصاویری زیبا عشق بازی در حیوانات

** تصاویری زیبا عشق بازی در حیوانات
3 آبان 89 - 00:12



عکس ها در حال لود شدن میباشد لطفا صبر کنید

*تصاویر: خودروهای عجیب و سبک





طراحان خودرو در نمایشگاه اتومبیل امسال لس آنجلس برای ارائه طرحهایی از خودرویی سبک وزن، ایمن و پاک با یکدیگر به رقابت پرداختد.

به گزارش خبرگزاری مهر، طی 6 سال گذشته نمایشگاه اتومبیل لس آنجلس از طراحان خودرو دعوت کرده است تا در رقابتهای طراحی حضور پیدا کنند. رقابت امسال این نمایشگاه طراحی خودرویی 453.6 کیلوگرمی و چهار نفره بود که باید ایمن و راحت باشد، در حالی که راننده از راندن خودرو رضایت کامل داشته باشد و تقاضای خریداران در زمینه شکل ظاهری خودرو قربانی طرح نشود.

طرح‌های ارائه شده بارها نه تنها از نظر وزن و تعداد سرنشینان بلکه از نظر زیبایی‌های هنری، راحتی، بی همتایی طرح، مقاومت در جاده و عملکرد مورد بررسی قرار خواهند گرفت و برندگان نهایی در تاریخ 8 نوامبر معرفی خواهند شد. در ادامه گزیده‌ای از این طرح‌ها را مشاهده می‌کنید:

تصاویر: خودروهای عجیب و سبک www.TAFRIHI.com


دعاهای آدمها (طنز)

دعاهای آدمها (طنز)

گاهی وقتا انسانها اینقدر تو زندگی گیر میکنن که دیگه میبینن هیچ راهی ندارن اون وقت به خدا پناه میارن
و دعا میکنن این دعاها خیلی دعاهای قوی و محکمی هستن که کارشون رو راه میندازه این بعضی هاشون رو بخونید


از بندگان تو کف :
خدایا! ما را در معرض آزمایش های عظیم خودت قرار بده. از همان آزمایشاتی که بندگان بزرگ خود مثل یوسف را قرار دادی.البته توقع موفقیت هم نداشته باش!

نوجوان ۷۵ ساله :
خدایا!تا مرا نیامرزیده ای از دنیا نبر.البته برای آمرزیدن هم خیلی عجله نکن!

از قبل نادم :
خدایا!شرمنده ام به خدا.اگه ممکنه یه لحظه روتو اونور کن من با این جیگر شرکت (ببخشید همون منشی شرکت) یه کار خصوصی دارم! این یه دفعه رو ندید بگیر.بعدش زودی توبه می کنم!

باتشکر – مورچه :
خدایا!ضمن تشکر از خلقت زیبایتان،یک انتقادی داشتم و آن اینکه این حضرت سلیمان را چرا آفریدید؟!

بی عشق هرگز :
خدایا!میدانی که من از زندگی بدون عشق بیزارم.پس کاری کن که عاشق دختر رئیسم بشوم و او هم عاشق من بشود و با هم ازدواج کنیم!

اهل معامله :
خدایا! تو که غریبه نیستی.اگه کمک کنی یه بار این نرگس رو آدم رباها بخوان بدزدن و من تصادفا اونجا باشم و باهاشون درگیر بشم و بزنمشون و خودم هم یه کم زخم و زیلی بشم-البته آسیب جدی بهم نیاد یا اگه میاد تو زود خوبم کنی-بعد خودش عاشقم بشه و بابا مامانش ازم خوششون بیاد و با هم ازدواج کنیم و باباش چند وقت بعدش بمیره و من بشم مدیر کارخونه ش و پول پارو کنم،به جون مادرم پنج هزار تومان صدقه در راه تو می دم.

خدایا!جلوی مردم گفته بودم این جناح رقیب مارو یا اصلاح کن یا نابودشون کن.الان اومدم بگم که بیخود خودت رو واسه اصلاح اونا خسته نکن.اونا اصلاح ناپذیرن.همشون رو نابود کن. دنبال وسیله هم نگرد من هم اسلحه دارم هم آدمش رو!!!


تو هم دختر من رو می پسندی !

مرد جوون : ببخشین آقا ، می تونم بپرسم ساعت چنده ؟
پیرمرد : معلومه كه نه !
جوون : ولی چرا ؟ ! مثلا'' اگه ساعت رو به من بگی چی از دست میدی ؟ !
پیرمرد : ممكنه ضرر كنم اگه ساعت رو به تو بگم !
جوون : میشه بگی چطور همچین چیزی ممكنه ؟ !
پیرمرد : ببین ... اگه من ساعت رو به تو بگم ، ممكنه تو تشكر كنی و فردا هم بخوای دوباره ساعت رو از من بپرسی !
جوون : كاملا'' امكانش هست !
پیرمرد : ممكنه ما دو سه بار دیگه هم همدیگه رو ملاقات كنیم و تو اسم و آدرس من رو بپرسی !
جوون : كاملا'' امكان داره !
پیرمرد : یه روز ممكنه تو بیای به خونه ی من و بگی كه فقط داشتی از اینجا رد میشدی و اومدی كه یه سر به من بزنی! بعد من ممكنه از روی تعارف تو رو به یه فنجون چایی دعوت كنم ! بعد از این دعوت من ، ممكنه تو بازم برای خوردن چایی بیای خونه ی من و بپرسی كه این چایی رو كی درست كرده ؟ !
جوون : ممكنه !
پیرمرد : بعد من بهت میگم كه این چایی رو دخترم درست كرده ! بعد من مجبور میشم دختر خوشگل و جوونم رو بهت معرفی كنم و تو هم دختر من رو می پسندی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد تو سعی می كنی كه بارها و بارها دختر من رو ملاقات كنی ! ممكنه دختر من رو به سینما دعوت كنی و با همدیگه بیرون برید !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد ممكنه دختر من كم كم از تو خوشش بیاد و چشم انتظار تو بشه ! بعد از ملاقاتهای متوالی ، تو عاشق دختر من میشی و بهش پیشنهاد ازدواج می كنی !
مرد جوون : لبخند میزنه !
پیرمرد : بعد از یه مدت ، یه روز شما دو تا میاین پیش من و از عشقتون برای من تعریف می كنین و از من اجازه برای ازدواج میخواین !
مرد جوون در حال لبخند : اوه بله !
پیرمرد با عصبانیت : مردك ابله ! من هیچوقت دخترم رو به ازدواج یكی مثل تو كه حتی یه ساعت مچی هم از خودش نداره در نمیارم !

تست ازدواج ویژه دختر و پسر مجرد

ازدواج ویژه دختر و پسر مجرد 24 مهر 89 - 01:28

در بین ما افرادی وجود دارند که مجردند و ترجیح می دهند هر چه زودتر تشکیل خانواده بدهند، اما در این بین هستند اشخاصی که ترجیح می دهند همچنان مجرد بمانند و یا دیر تر ازدواج کنند. باید اشاره داشت در بیشتر افرادی که تشکیل خانواده می دهند میل به ازدواج احساس می شود، یعنی زمانی که این احساس در آنها به وجود آمد تشکیل خانواده می دهند… حال شاید شما بپرسید، این نیاز را چگونه باید در وجود خودمان بشناسیم تا ازدواج کنیم… آیا اصلاً چنین احساسی در ما به وجود می آید یا نه؟ تست های زیر را پاسخ دهید تا متوجه شوید که در وجودتان چنین میلی دارید یا خیر؟
۱- آیا زمانی که مادر و پدری را به همراه فرزند کوچکشان می بینید، غبطه می خورید؟
الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۲- آیا زمانی که یک زوج جوان را در حال خنده می بینید، افسوس می خورید؟
الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۳-آیا همچون گذشته از اوقات تنهایی تان لذت می برید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۴- زمانی که در جمع دوستان متاهل هستید،به خود می گویید که ای کاش من هم متاهل بودم؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۵-آیا شده که تا به حال حضور شخصی از جنس مخالف، شما را دگرگون کند؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۶- آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که تنهایی دیگر بس است؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۷-آیا تا کنون برایتان پیش آمده که شادی تان را بخواهید به کسی از جنس مخالف، انتقال دهید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۸- آیا شما موسیقی های آرام گوش می دهید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۹- آیا شده زمانی که پشت ویترین یک فروشگاه هستید، احساستان به شما بگوید برای کسی هدیه ای بخرید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۱۰- آیا رنگ زندگی برای شما تغییر کرده است؟ امیدواریم که حضور شخصی زندگی تان را دگرگون کند.

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۱۱- آیا شده در چند ماه اخیر، لبخند فردی، امید را در دلتان زنده کند و نگاه شما به زندگی تغییر کند؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۱۲- زمانی که پدر مادرتان می گویند، دیگر زمان ازدواج فرا رسیده است، اخم نمی کنید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۱۳- آیا به تازگی در خیالتان مراسم خواستگاری را مرور می کنید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات

۱۴- آیا اخیرا برایتان پیش آمده عاشق کسی شده باشید، اما حجب و حیا اجازه ندهد، آن را با او در میان بگذارید؟

الف)بله ب)خیر ج)گاهی اوقات نتیجه:

اگر از ۱۴ پرسش بالا به ده گزینه پاسخ بلی داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج در وجودتان احساس شده است.

اگر به ده گزینه پاسخ خیر داده اید، به این معنی است که نیاز به ازدواج هنوز در وجودتان احساس نشده است .

اگر به هفت گزینه پاسخ گاهی اوقات داده اید به این معنی است که هنوز سر در گم هستید و نمی دانید که باید ازدواج کنید یا نه، همچنان مجرد بمانید.


وصیت لقمان حکیم به دخترش نسخه ۲۰۱۰

دخترم! گفتن ندارد که وصیت من به برادرت را پیش تر از خودش خوانده ای و هنوز هم ته دلم قرص نیست که اصل دست نوشته به خودش رسیده یا سر از خانه مش کرمعلی دراورده؟ یا هیچ کدام؟
دخترم! به کسی دل ببند که هنگام سخن گفتن فقط به چشمانت نگاه می کند
دخترم! تو اشتباه برادرت رو تکرار نکن! با آب خوردن دروغ مردا نمی زنه بیرون. همون نگاه اول ازش بپرس: چقدر منو دوس داری؟ اگه گفت : “خیلی خیلی زیاد!” دیگه حرفش مفته. ازش دوری کن
دخترم! این از مردها. اما خودت می دانی که راهی برای تشخیص دروغ دختران وجود ندارد. جدمون لقمان بزرگ هم دراین مورد سکوت اختیارکرده
دخترم ! شوهر داری رو از مادرت یادبگیر! روزتنگ دستی با گشاده دستی کنارم بود و روز خوشی ، غمخوارم
دخترم! می دانم آب در هاون می کوبم ، اما این قدر با منطق خودت با شوهرت جروبحث نکن
نازنین! قربون اون لُپات بره بابا لقمان! به خودت می رسی برس. اما اون اضافه وزنت مال چاقی نیست، مال اون چیزاییه که به سروصورتت مالوندی
دخترم! خودت رو قاطی این قرطی بازیای فمینیستی نکن ، حتی اگه حرفت از اونا هم آتیشی تر باشه . جان بابا! حق مرد اینه که “مرد” باشه! حق زن اینه که مردومردنه پای زن بودنش وایسه. این قدر ، قدر خودتو نیار پایین. تساوی زن و مرد مثل تفاوت بال کبوتر می مونه ، که این بالش از او بالش مساوی تره
دخترم! جایی استخدام شدی از من اسمی نیاری.حساب کنی کسی نمونده که یکی از فامیلاشو اخراج یا توبیخ نکرده باشم، همه به خونم تشنه ن. اصلا بگو ما فامیلای … نه راه خوبی نیست. معلوم نیست چه جناحی سرکار باشه اون موقع. بگو شناسنامه رو بابام رو زمین پیداکرده بود برا خودش نگه داشت . بعد شد لقمان حکیم
دخترم! به خودت سخت نگیر! دهنت رو یه کم کج می کنی و کش دار حرف می زنی با چارتا کلمه قلمبه سلمبه ، دیگه محبوب خاص و عام می شی یه منشی نمونه
دخمر بابایی! “پاور پوینت” هم یاد نگرفتی ، نگرفتی. فقط دستاتو بذار رو صفحه کلید ، چیک چیک صدابده ، رئیست فکرمی کنه خیلی حالیته
دختر! سعی کن عوض این کارات “ویلنسل” رو یاد بگیری ، کلاس داره. بعد هی به دوستات بگو “چُلو” نه! “چـِــلو”….ء
دخترم!خواستگار اومد ، بی خود رد نکن، بی خود هم تاییدش نکن. به دلت رجوع کن، اگه تقّی صداداد ، تو به اون دلبستی ، اگه نه محترمانه ردّش کن. تازه همون صداداره رو هم صداشو درنمیاری تا چندبار بیان و برن
دخترم! برادرت رو صدا کن این تیکه اش برا هر دوی شماست
دخترم! صداش کردی؟
فرزندانم! اصلا خیال نکنید دختر یا پسر مورد علاقه شما درست می شه، یا به امید اصلاح رفتارش بشینید . زهی خیال باطل! کوچکنرین موردی که در نظرتان ناپسندآمد ، بی خیال شید، او شریک زندگی شما نیست
پسرم! حالا برو سرکار و زندگی ات
دخترم! اگه تو فیس بوک آدم ناشناس تو رو “اد” کرد نگو :”ببخشید شما؟” صاف و راحت برو پروفایلش رو نگاه کن. اگه چیزی پیداکردی که هیچ اگه نه نمی خواد بپرسی ، ایگنورش کن بره رد کارش
دخترم! راه ، داداشت رو می خونه ، تو بی خیال شو
دختر گلم! اگر رفتی و گوینده اطلاعات راه آهن و فرودگاه و بیمارستان شدی جوری صحبت کن که ملت بفهمن چی می گی
عزیزم! در آژانس مسافرتی مشغول شدی ، کار ملت رو رابنداز. مثلا اگر از تهران به اندیمشک ، یکسره راه نمی داد ، نگو اغا تموم شد، سیستم خرابه. بلیط دو تیکه بگیر: از تهران به اراک یا ازنا و از اون جا به اندیمشک. مردم گرفتارن به خدا. خداخیرت می ده
دخترم! کتاب مستطاب آشپزی عمونجف و خاله فهمیه رو ضمیمه کردم. نمی خوام شوهرت بگه تو خونه چیزی یادت ندادن. تقصیر خودته! هر روز تا لنگ ظهر خواب ، بیا! این هم نتیجه ش دخترم!
از من گفتن. مادرت خیلی برام عزیزه. اما اگه خواست تو زندگی ت دخالت کنه. چشات رو ببند و با احترام بهش بگو ، مامانی بذار زندگی مونو بکنیم
دخترم! از گزند بدخواهان وبرچسب زنندگان امانی نیست. خدا بهت دختر و پسر داد اسم های پرت و پلا روشون بذار. مثلا بذار : ممقُلی ، گوطلا. خیلیا دنبال خط و ربط سیاسی می گردن حتی تو اسم گذاری بچه آدم . مخصوصا تو طایفه ما
دخترم! درس برات شوهر نمی شه!  این همه هم چشاتو واسه مادر داماد نازک نکن! خیلی دلت بخواد. پسر به این خوبی . واسه چی ردش کنی. اما شرط بذار که درستو ادامه بدی
دخترم! به خبرنگاری علاقه داری؟ خیلی هم خوب. اما خبرگزاری فارس سال های ۸۸ و ۸۹ الگوی خوبی برای خبرنگاری و روزنامه نویسی نیست. شیوه را از بی بی سی بیاموز محتوا را هم بومی سازی کن
نازی جون! خاله زنک بازی نمک زندگیه، اما اندازه نگهدار. راستی چی شد؟ پسر عمه ی نوه دختر دایی خاله خانباجی مامانت از اون دختره ایکبیری طلاق گرفت؟ ایش!…ء
دخترم! راهی فرنگ شدی ، دهاتی بازی درنیار. همونی باش که تومملکت خودت بودی. بی جنبه بازی دربیاری ، به صورت کاملا باجنبه ای تو را نگاه های عاقل اندر سفیه می کنن
دخترم! آسیا جزو فرنگ نیست. اشتباه نکن. محدوده فرنگ رو با ماژیک قرمز روی نقشه ( پیوست) مشخص کرده ام
دخترم! امروزه روز، نامه غیرسرگشاده به مقصد نمی رسه. اگه دست خطم بدبود برو تو فیس بوک ، کلی آدم تگت کردن رو همین وصیت
دخترم! لایک
منبع:اسماعیل غلامی حاج آبادی1122.ir

وصیت لقمان حکیم به پسرش نسخه ۲۰۱۰

پسرم! گروهی ، اگر احترامشان کنی تو را نادان می دانند و اگر بی محلشان کنی از گزندشان بی امانی. پس در احترام ،اندازه نگهدار

پسرم! سخت ترین کار عالم محکوم کردن یک احمق است. خون خودت را کثیف نکن- ضمنا چرچیل هیچگونه نسبتی با طایفه ما ندارد. بچه هایش ادعای ارث نکنند.

پسرم! با کسی که شکمش را بیشتر از کتاب هایش دوست دارد ، دوستی مکن

پسرم! دوستانت را با یک لیوان آب خوردن امتحان کن! آب را به دستشان بده تا بنوشند! بعد بگو تا دروغ بگویند! اگر عین آب خوردن دروغ گفتند از آنان بپرهیز…

هان ای پسر! در پیاده رو که راه می روی، از کنار برو. ملت می خواهند از کنارت رد شوند

پسرم! اگر کسانی از سر نادانی به تو خندیدند ، تو برای شفایشان گریه کن

پسرم! خود را وابسته به هیچ دسته ای مدان. چه، پس فردا تقش درمی آید که آنی که تو می خواستی نیست و حالا خر بیارو معرکه بارکن

پسرم! اگر به ناچار به جریانی متمایل شدی، جایی برای نفس کشیدن خود و رقیبت بگذار. نه او را چنان به زمین بکوب و نه خود را چنان بالاببر. دیرزمانی نیست که جایتان عوض شود

پسرم! در تاکسی با تلفن همراه بلندبلند صحبت نکن

هان ای پسر! اهل هنر را احترام کن. اما مواضع سیاسی ات را با کسی مسنج و کسی را به خاطر مواضعش مرنجان